«بلا سوان» اکنون یک خونآشام تازهمتولد شده است، با قدرتها و حواس خارقالعاده. او به همراه «ادوارد» و دخترشان، «رنسمی»، از یک زندگی جدید و کامل لذت میبرند. اما آرامش آنها دیری نمیپاید، زیرا خبری نادرست درباره رنسمی به گوش «ولتری»، قبیله خونآشامهای قدرتمند و قانونگذار، میرسد. وولتوریها رنسمی را تهدیدی برای بقای نژاد خود میدانند و برای از بین بردن او میآیند.