«فلیبگ»، یک زن جوان لندنی با شخصیتی پیچیده و طنزی تند و تلخ است که در تلاش است تا با آشفتگیهای زندگی شخصی و حرفهای خود کنار بیاید. او با شکستن دیوار چهارم و صحبت مستقیم و صادقانه با مخاطب، به روابط آشفتهاش با خانوادهاش، از جمله خواهرش «کلر» و پدرش، و همچنین روابط عاشقانهاش با مردان میپردازد. او در اداره کافهاش با مشکل مواجه است و از فقدان بهترین دوستش «بوبو» رنج میبرد.