«هاچ منسل» در تلاش است تا با کنار گذاشتن گذشتهای خشونتآمیز و پرخطر، یک زندگی عادی و خانوادگی داشته باشد. او خود را به یک کارمند دفتری بیتفاوت و پدری منفعل تبدیل کرده است، به طوری که حتی خانوادهاش نیز او را نادیده میگیرند. وقتی سرقتی جزئی از خانهاش رخ میدهد و او هیچ واکنشی نشان نمیدهد، این سرکوب طولانی مدت ناگهان فرو میپاشد. «هاچ» دیگر نمیتواند خود واقعیاش را مخفی کند و این اتفاق او را به مسیری خطرناک سوق میدهد