«بیبی»، رانندهی فرار جوانی در «آتلانتا»، به دلیل بدهیای به یک رئیس خلافکار قدرتمند به نام «داک»، مجبور به رانندگی در سرقتهای مسلحانه است. او که تقریباً همیشه هدفون به گوش دارد و زندگیاش را با ریتم موسیقی هماهنگ میکند، در تلاش است تا از این دنیای تبهکاری بیرون بیاید. آشنایی او با «دبورا»، پیشخدمتی که رؤیای گریز دارد، کورسوی امیدی تازه در دلش روشن میکند. اما زمانی که «داک» او را به آخرین و خطرناکترین سرقت وادار میکند، تلاشهای «بچه» برای رهایی خود و «دبورا» با موانع جدی روبرو میشود.